کد مطلب:53781 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:269

دستهایی که از آستین بیرون آمد











مردم مدینه قبل از هجرت پیامبر «ص» از مكه به مدینه، در اندیشه ی تشكیل حكومت بودند و عبدالله بن ابی بن ابی سلول كه بعدها پیشوای منافقان شد و از محمد «ص» كینه ای سنگین به سینه داشت، به ریاست مدینه چشم دوخته بود و اگر هجرت نبی اكرم به مدینه صورت می گرفت او به دستیاری افراد قبیله ی خود حكومت را به دست می آورد، اما چنین نشد.

همین كه پیامبر برای دیدار خدای خود به بهشت عدن رفت بیش از هر كس سعد بن عباده[1] كه در میان قبیله خزرج به شرافت و بذل مال ممتاز بود همواره آرزوی خلافت داشت، سر برآورد و عده ای كثیر از انصار به دنبال وی شدند.

باید دانست كه در مسائل اجتماعی و سیاسی نمی شود بدون زمینه سازی قبلی دست به كاری زد و در كشتزارهای ناكاشته درو كرد كه كاری نابخردانه است. اما سعد در كارش از پیش زمینه ی لازم را فراهم كرده بود، سابقه او در اسلام، و فضل و كرمی كه از او در میان مردم پراكنده شده بود طوری بود كه مهاجران را بیشتر از انصار در نعمت خود فروبرده بود، و اینها بهترین پشتوانه ی وی در انجام مقصدش گردید و چنانكه خواهیم دید چیزی

[صفحه 82]

نمانده بود كه انصار دعوتش را بپذیرند و دست بیعت به او بدهند.

در بخش پیش نقش ام المومنین عایشه را در انتخاب جانشین پیامبر آن هم قبل از انجام مراسم تغسیل و تدفین، جسد مبارك رسول خدا «ص» تا حدودی بیان كردیم.

تاریخ گزارش می دهد كه علی علیه السلام، عایشه، عبدالله بن مسعود، زید بن ثابت، عبدالله بن عباس از جمله افرادی بودند كه در اثر تربیت در دامن رسول خدا «ص» از دانشمندان بزرگی گردیدند كه مانند آنها یافت نشده است.

اینها هنگامی كه سخن می گفتند، نفس ها در سینه ها حبس می شد و در و دیوار از صدا می افتاد و آن گاه كه خطبه می خواندند، سخنان آنان ضبط می گردید.[2] .

این افراد در دامن پیامبر تربیت شدند، اما هر یك به اندازه ی شایستگی و ظرفیت خود با رسول خدا گام به گام راه پیمودند و رضای خدا را خواستار شدند و در میان فروغ مشعل های هدایت نبی اكرم جای گرفتند.

بی شك علی «ع» در مرتبه ی والای جاذبه ی تربیتی رسول خدا «ص» قرار گرفت تا جایی كه پیامبر او را به برادری خویش انتخاب كرد.

با ملاحظه زمان پرورش و تربیت عایشه در اسلام كه از كودكی آغاز و در نوجوانی رشد كرد و در جوانی بارور گردید نمی توان باور داشت كه عایشه در كار خلافت بی تفاوت بوده است و قابل قبول نیست، كسی كه بعدها در راس قوای جنگی قرار می گیرد و در میدان جنگ مردم را به مقاومت و كشتن و كشته شدن تهییج می كند، همچون زنان عادی و خانه دار سر در امور عادی زندگی و زنانگی خود فروبرد و از كار سیاست بر كنار باشد.

عایشه به خلیفه دوم می گوید: خدماتم به اسلام و پیشرفت برنامه های آن پیش از آن كه به همسری رسول خدا درآیم شروع گردیده بود و زمانی كه به همسری پیامبر درآمدم بر كوشش خود افزودم و خدماتم را زیاد كردم. در تحلیل تاریخی نمی توان قبول كرد كه عایشه با داشتن فعالیت وسیع در مسائل اجتماعی و سیاسی، در انتخاب پدرش به جانشینی پیامبر و وصیت پدرش درباره ی خلافت عمر نقشی نداشته باشد.

در خصوص اقدام سعد بن عباده برای به دست گرفتن حكومت، اگر فرض شود كه او قبل از رحلت رسول خدا زمینه ی مردمی برای خود فراهم كرده بود، چیزی دور از اندیشه سلیم نخواهد بود و باید باور داشت كه او در هنگام بیماری پیامبر از كار خلافت غافل

[صفحه 83]

نبوده است و می بینیم وقتی كه پیامبر به سوی رفیق اعلی پرواز می كند عده ی كثیری از مهاجرین با اسید بن حضیر كه از بزرگان انصار و از قبیله اوس بود و همچنین افراد قبیله بنی عبدالاشهل در مقام مقابله با حركت حكومت گیری سعد بن عباده و طرفدارانش برآمده و به ابوبكر روی می آورند، و مثل این است كه از پیش برنامه ای تنظیم گردیده بود كه با مراقبت اجرا می شود.

گروهی از انصار به سوی سعد بن عباده روان می شوند، سعد مریض و در بستر بیماری آرمیده است و نیروی محاورت و قدرت حركت ندارد با این وصف از مردم می خواهد كه به محل اجتماعات عمومی «سقیفه بنی ساعده» بروند و برای تصمیم گیری اجتماع كنند.

مردم در سقیفه بنی ساعده جمع می شوند و سعد بن عباده را كه بر بستری خوابیده بود و بالاپوش هایی بر روی او كشیده بودند به محل اجتماع می آورند، و انصار به گردش درمی آیند و انجمن می كنند.

در چنین شرایطی سعد به فرزند خود قیس می گوید كه من نیروی آن را ندارم كه به آواز بلند با انبوه مردم سخن بگویم و بهتر آن است كه در این لحظات كه مردم به گردم جمع شدند تو خطبه ام را برای آنها بازگو نمایی.

آن گاه او خدای را سپاس گفت و سلام و درود بر محمد «ص» رسول خدا فرستاد و این چنین آغاز سخن كرد:

ای گروه انصار شما را در دین و در اسلام سابقه فضیلت و ایمان آنچنان است كه در راه دین خدا جهادها كردید و گردنكشان را فرمانبردار اسلام نمودید.[3] .

پیامبر «ص» ده سال و اندی در مكه دعوت كرد جز مردمی اندك بدو ایمان نیاوردند و وی را یاری نكردند، خداوند شما را ارجمند و سربلند ساخت و پیك رسول خدا قرار داد تا روشنایی خورشید اسلام را به سرزمین های دور و نزدیك برسانید.

تا پیامبر از این جهان به فردوس اعلی نرفته بود چشمش به شما بود و روشنایی می گرفت و اكنون هم جانشینی پیامبر نتواند از میان شما بیرون باشد، خلافت را به من تفویض كنید، همدست و همداستان و استوار باشید چندانكه حق خویش را استیفاء

[صفحه 84]

نمایید.

قیس سخنان پدر را با آوازی بلند برای جمعیت بازگو كرد و همه گوش فرادادند و پاسخ گفتند:

یا سعد، فرمان تو را پذیرا هستیم و همه حكومت تو را خواهانیم.

ناگهان از میان جمعیت چند تن گفتند اگر قریش بگویند كه خلافت حق ماست و ما نخستین صحابه ی رسول خدا هستیم و از عشیره ی او می باشیم، پاسخ ما چه خواهد بود.

عده ای گفتند كه این گفتار آنچنان نیست كه برای آنان فضیلتی باشد و نظامی را به نفع آنها به وجود آورد. این انصار بودند كه مهاجران را پذیرا شدند و رسول خدا را با روحیه ای كوشا و آگاه و پیگیر یاری كردند و این منزلتی است كه بر هجرت فزونی دارد تا جایی كه آیاتی چند در شان انصار بر پیامبر فرود آمده است.

ابوالهیثم بن تیهان «مالك» از مردم خواست كه خطر را احساس كنند و در اتخاذ تصمیم استوار باشند و كار امروز را به فردا نیفكنند و از تشتت آرا بپرهیزند و برای حفظ و استمرار پیوندهای روحی كه وسیله ی پیامبر بین خدا و روز قیامت با مسلمانان به وجود آمده لازم است كه یك تن از میان بزرگان قریش علی بن ابیطالب، ابوبكر، عمر بن الخطاب، عثمان بن عفان یا یكی از ورزیدگان انصار را به خلافت انتخاب نمایند تا از پندارهای آشفته و از كردارهای درهم رفته كه راهی به اندیشه ی اسلامی و نظری به رفتار خداپسندانه ندارد ایمن شوند.[4] .

خزیمه بن ثابت كه ذوالشهادتین لقب داشت از سعد بن عباده سخن گفت و اشاره كرد كه وی پیشوای قبیله است و ما را بهتر آن باشد كه او را به ریاست انتخاب كنیم.

اسید بن حضیر انصاری اوسی، گفت كه جامه ی خلافت بر قامت قریش ارزنده است و این شرافت خاص ایشان خواهد بود، پیشنهادم آن است كه عواطف قبیله ای و تمایلات شخصی را كنار بگذاریم و این كار را به قریش بسپاریم.

بشیر بن سعد، رییس قبیله اوس از او حمایت كرد و گفت ای گروه اوس و خزرج امر خلافت یا خاص شماست یا ویژه ی قریش می باشد، اگر مخصوص انصار است بهتر است كه آن را به قریش واگذاریم و اگر از آن قریش است نباید از آن مردم باشیم كه نعمت خداوند را كفران كردند و در دوزخ جای گرفتند.

[صفحه 85]

عویم بن ساعده گفت امروز شما اول مردمی هستید كه می خواهید با بزرگان دین از راه دشمنی بیرون آیید و در گرفتن خلافت با بستگان پیامبر به مخالفت برخیزید.

بدانید كه: دعوت اسلام از ایشان، و خلافت خاص خاندان نبوت است. معن بن عدی كه از دوستان نزدیك و صمیمی ابوبكر بود از جای برخاست و گروه انصار را مخاطب قرار داد و گفت اگر خلافت ویژه ی قریش نیست بهتر آن است كه آنها بدین مجمع خوانده شوند تا با منتخب انصار بیعت نمایند. اگر خلافت حق آنها است سزاوار نیست كه دشمنی آغاز شود و چیزی كه حق دیگران است برای خود بخواهید و یقین دارم كه سرانجام این كار، به خطر كشیده شدن اسلام خواهد بود.

مغیره بن شعبه كه در آن مجمع بود برای دیدن عمر به سوی خانه رسول خدا روان می شود و عمر را ملاقات می نماید و اجتماع انصار را در ایوان مشاورت و تصمیم گیری «سقیفه بنی ساعده» برای او توضیح می دهد و كوشش سعد بن عباده را برای به دست گرفتن خلافت مسلمین توجیه می كند و از او می خواهد كه با شتاب هر چه تمامتر خود را به مجمع عمومی انصار برساند.[5] وضع جلسه و مذاكرات اشخاص نشان می دهد كه ماموران ام المومنین عایشه همین كه موقع را برای سخن گفتن مناسب یافتند با بیانی به ظاهر بی طرفانه و خیرخواهانه، به مردم گوشزد كردند كه سود اسلام در آن است كه خلافت از آن قریش باشد نه انصار.

اینان چون دیدند كه پایداری مردم در مخالفت با این پیشنهاد رو به سستی رفت و افكار عمومی آماده برای پذیرش سخن نهایی گردید آن وقت معن بن عدی در مقام انجام ماموریت خود برمی آید و می گوید كه چرا در اجتماع شما از قریش كسی حضور ندارد و چرا از آنها برای بیعت دعوت نكرده اند، در چنین كار بزرگی صحیح آن است كه قریش در این بحث شركت نمایند و در تصمیم گیری حضور داشته باشند تا فردا كار به مخالفت نكشد و نزاع و دشمنی به وجود نیاید.

ناگهان گروهی كه در میان جمعیت پراكنده بودند از هر گوشه ای صدا بلند كردند و این سخن را تایید نمودند و اظهار داشتند كه همه با این پیشنهاد كه قریش در مجمع عمومی انصار شركت كنند و در تصمیم گیری حق رای داشته باشند موافقت دارند.

[صفحه 86]

مغیره بن شعبه چون وقت را مناسب دید بسرعت دنبال عمر رفت، او به خوبی می دانست كه عمر می تواند مجمع را تحت تاثیر اقدامات خود قرار دهد و برنامه را به آخر برساند، از این رو مغیره ماموریت خود را انجام می دهد و عمر را به جلسه انصار می آورد.

از مجموع رویدادها این طور به نظر می رسد كه برنامه ی كار از پیش تنظیم شده و دست كم طرحی تنظیم گردیده بود كه پیكر پاك پیامبر «ص» تا حل مساله خلافت روی زمین باشد ولی چنین نشد.

نكته ی دیگر آن است كه اگر ابوالهیثم نام علی «ع»، ابوبكر، عمر، عثمان را به میان آورده بود، چرا در آن مجمع دیگر بار از علی نامی به میان نیامد و حمایتی نشد، باید دانست كه در این مورد گزارش تاریخ دقیق نیست.

برای این كه از مساله جانشینی پیامبر در حیات رسول خدا تا حدودی بینش بیشتری پیدا كنیم، از گفتگوی میان ام المومنین، ام سلمه و عایشه روایتی یاد می كنیم.


صفحه 82، 83، 84، 85، 86.








  1. سعد بن عباده از افرادی بود كه در عقبه با رسول خدا بیعت كرد و او از نقباء بود و در مسائل اجتماعی مورد مشورت رسول الله واقع می شد، چنانكه در جنگ احزاب در خصوص این كه مسلمانان به جنگ ادامه دهند یا به ترتیبی با قریش مكه و متفقین آنها صلح شود، پیامبر با سعد بن عباده و سعد بن معاذ مشورت فرمود، در نتیجه به ادامه جنگ تصمیم گرفت - ارشاد شیخ مفید ص 87.
  2. خطر سقوط - ص 103.
  3. چنین به نظر می رسد، كه بزرگان انصار می دانستند كه حركت انقلابی اسلام سرانجام، روزی توام با حكومت در پهنه ی عربستان و سرزمین های دور و نزدیك حجاز خواهد شد.
  4. نوشتند كه گفتار ابوالهیثم به نظم بوده است. تاریخ اعثم كوفی ص 4.
  5. برخی نوشتند عویم ساعده اوسی كه از دوستان ابوبكر بود به سراغ ابوبكر و عمر رفت «نه مغیره بن شعبه» اجتهاد در مقابل نص ص 49.